گنجور

 
بابافغانی

هر آنچ از صورت و معنی بر اهل راز می تابد

تمام از گوشه ی آن نرگس غماز می تابد

قبای سبز را در خور بود این شده لعلی

که همچون آتش موسی ز سرو ناز می تابد

نگویی این کبوتر از کجا می آورد نامه

که از هر شهپرش صد شعله در پرواز می تابد

فغانی سوز پنهان درون با کس مکن روش

چرا کز شعله ی آه تو خود این راز می تابد