گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
بابافغانی

چه شد که از همه جا بوی درد می آید

زهر که می شنوم آه سرد می آید

ز گریه کور شدم وه که دل نشد بیدار

ازین گلاب که بر روی زرد می آید

قرار نیست درین چشم هرزه گرد هنوز

ز رهگذار تو چندانکه گرد می آید

ز عشق خون جگر نوش و شکر کن که بشر

به عالم از پی این خواب و خورد می آید

یکی درست نسازد زمانه ی نامرد

ز صد شکست که در کار مرد می آید

مخور فریب که پس مانده هزار خمست

میی کزین قدح لاجورد می آید

ضرورتست فغانی وصال همنفسی

ز صد هزار یکی چون تو فرد می آید