گنجور

 
بابافغانی

خزان آمد گریبان را برندی چاک خواهم کرد

بمن می ده که پر افشانیی چون تاک خواهم کرد

ورق را تازه گردانید بستان، می بگردانید

که چندین معنی رنگین دگر ادراک خواهم کرد

فروزان گشت روی برگ و خون رز بجوش آمد

سر از می گرم در این بزم آتشناک خواهم کرد

گر آن خورشید رویم این خزان همکاسه خواهد شد

میی همچون شفق در شیشه ی افلاک خواهم کرد

چمن از برگ رنگین گشت چون بتخانه آزر

زمستی سجده یی در هر خس و خاشاک خواهم کرد

بچین ابروی ساقی که تا دارم میی باقی

نظر در چشم مست و غمزه بیباک خواهم کرد

درین میدان که چون برگ خزان مرغ از هوا افتد

سری دارم فدای حلقه ی فتراک خواهم کرد

چو عکس خط ساقی در شراب افتاد دانستم

که حرف عافیت از صفحه ی دل پاک خواهم کرد

بروی تازه رویان در خزانی باده خواهم خورد

حریف سفله را در کاسه ی سر خاک خواهم کرد

فلک پیوسته می گوید که نقد انجم افلاک

نثار میر عادل قاسم پرناک خواهم کرد

فغانی بوسه ی ساقیست تریاک شراب تلخ

دهان تلخ را شیرین بدین تریاک خواهم کرد