آنکه بهر دیگران در زلف چین میافگند
چون رسد نزدیک من چین در جبین میافگند
دیدهام جایی پریرویی که پیش تخت او
گر سلیمان میرسد حالی نگین میافگند
گر سوار این است و جولان این به اندک ترکتاز
خسروان را بیخود از بالای زین میافگند
هرکجا یک دل به تیر غمزه میسازد نشان
صد کماندارش پیاپی در کمین میافگند
دام صد مرغ دلست آن دم که زرین بهله را
میکشد در دست و چین در آستین میافگند
میکشد سر بر فلک چون سرو ز استغنای عشق
هرکجا تخم محبت بر زمین میافگند
در چمن چون میفشاند آستین را در سماع
لرزه بر اندام سرو و یاسمین میافگند
صاحب دولت نمیداند که دهقان وقت کار
دامن دولت به دست خوشهچین میافگند
دور از آن دندان و لب از می فغانی توبه کرد
آرزو چندی به شیر و انگبین میافگند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.