چمن شکفت و جهان پر ز سوسن و سمنست
بصد هزار زبان روزگار در سخنست
ز خاک سوخته ی داغ آتشین رویان
دمید لاله و سوزش هنوز در کفنست
نه روز آنست که در خانه مست بتوان بود
برون خرام ز مجلس که نوبت چمنست
رسید نافه گشا باد صبحدم، گویا
روان به دامن صحرا روایح ختنست
خراش غنچه ی رعنا و خار خار نسیم
نشان دست زلیخا و چاک پیرهنست
ز وصف گوهر لعل تو در حریم چمن
دهان غنچه ی سیراب پر در عدنست
چو لاله بی گل روی تو جامه چاک زدن
بتر ز واقعه ی بیستون و کوهکنست
در آن چمن که شود قامت تو دست افشان
چه جای جلوه ی شمشاد و رقص نارونست
هوای کوی تو دارد صبا ز گشت چمن
چو آن غریب که میلش به جانب وطنست
ز جان گذشتم و دیدم جمال کعبه ی جان
درین ره آنکه ز هستی گذشت جان منست
تبارک الله ازین روضه ی بهشت آیین
که یک غبار درش آبروی نه چمنست
چه جای گلشن عالم که هفت باغ جنان
طفیل روضه ی سلطان دین ابوالحسنست
علی موسی کاظم امین گلشن وحی
که طوف بارگهش از فرایض سننست
ز یمن سایه ی عنقای قاف قدرت او
همای ناطقه ناظر به کشور بدنست
بگرد روضه ی او گر نعیم هشت بهشت
شود نثار یکایک بجای خویشتنست
فرو گرفت جهان را چراغ همت او
چو آفتاب که خنجر گزار و تیغ زنست
گلی که از چمن کبریای او سر زد
شکفته باد که چشم و چراغ انجمنست
چو پرچم علمش باد صبح جلوه دهد
چه جای دم زدن یاسمین و نسترنست
چراغ دولت او لاله ی ابد پیوند
نهال همت او شمع آسمان لگنست
فغان ز مکر تو ای ناصبی بگو آخر
که این چه دشمنی و لاف دوستی زدنست
ز جام ساقی کوثر کجا شود سیراب
ترا که کاسه ی سر بر هوای درد دنست
درین چمن که ز آسیب برگ ریز خزان
هوا مبدل و بلبل فگار و ممتحنست
فسانه ی زن جادو و سر پرده ی شیر
حکایتیست که ورد زبان مرد و زنست
کسی که دانه ی انگور دام حیلت ساخت
چو خوشه از گنه آن بگردنش رسنست
زهی چراغ دلت شمع هفت پرده ی دل
خیال نحل قدت زیب چهار باغ تنست
قبای سبز تو فارغ ز چاک دامن و جیب
نگین لعل تو ایمن ز دست اهرمنست
کند ولای تو رنگ موالیان چو عقیق
طلوع مهر تو همچون سهیل در یمنست
سپهر را سر رمح تو اختر شرفست
زمانه را دم تیغ تو مانع فتنست
به سجده ی تو رود سر که در بدن زنده ست
بمدح ذات تو گویا زبان که در دهنست
به آب دیده فغانی چو مدحت تو نوشت
سواد کاغذ شعرش بنفشه و سمنست
همیشه تا به مصاف سپاه غنچه و گل
نسیم پرده درو باد صبح صف شکنست
حسود جاه تو در پرده ی خجالت باد
چو عنکبوت که بر عیب خویش پرده تنست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و سرزندگی طبیعت و چمنزار است که با گلها و گیاهان رنگین پر شده است. شاعر به زیبایی گلها و عشق و محبتی که در دل دارد اشاره میکند و به تناقضات عشق و حسرتهایش میپردازد. همچنین به قدرت و مقام علی موسی کاظم، که مورد احترام و ستایش است، اشاره میکند و به وفاداری و پایداری در برابر دشمنان میپردازد. شعر به صورت کلی داستانی از عشق، زیبایی و تحمل دردها و رنجها را به تصویر میکشد و به روابط انسانی و خلوص نیتها تاکید دارد.
هوش مصنوعی: چمن سبز شده و دنیا پر از گلهای سوسن و سمن است، و در این میان، زندگی با هزاران زبان داستان خودش را روایت میکند.
هوش مصنوعی: از خاک سوزان و داغی که به آتش افتاده است، لالهای جوانه زده و هنوز هم آتش این داغ در کفن آن باقی مانده است.
هوش مصنوعی: امروز روزی نیست که در خانهای سرخوش و مست بمانیم، چون زمان خوشی و شادابی به فضای بیرون دعوت میکند.
هوش مصنوعی: باد صبحدم که عطر و بوی خوش را به همراه دارد، به ما میگوید که طبیعت در حال بیداری است و بوی خوش گلهای صحرا مانند عطر ختن (یکی از مناطق مشهور به عطر و گل) در فضا وزیده است.
هوش مصنوعی: نخال و آسیب غنچهای زیبا و خارهای نسیم، نشانی از دست زلیخا و چاک لباس او هستند.
هوش مصنوعی: گلهای خوشبو و زیبا در باغ، به وصف زیبایی و ارزش گوهر لعل تو زبان میگشایند و این چقدر شگفتانگیز است که دهان غنچهی پرآب و بارور، گویی در باغ عدن سرشار از لذت و شگفتی است.
هوش مصنوعی: مثل لالهای که بدون گل است، با چاک دادن لباس خود بر روی چهره تو، به مراتب بدتر از حادثه بیستون و کوهکن است.
هوش مصنوعی: در چمنی که تو با زیباییات در آن حاضر میشوی و دستهای خود را به نشانهی شادی به هوا میافکنی، دیگر جایی برای زیباییهای شمشاد و رقص نارون باقی نمیماند.
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی به یاد کوی تو میوزد، مانند آن غریبهای که دلش به سمت وطنش longing دارد.
هوش مصنوعی: از خودم گذشتم و دیدم زیبایی کعبه جان را در این مسیر. تنها کسی که از وجود خودش گذشته، جان من است.
هوش مصنوعی: با کمال شگفتی باید گفت که این باغ بهشتی، به قدری زیبا و دلفریب است که حتی یک ذره گرد و غبار از آن، ارزشی فراتر از تمام چمنها دارد. اینجا نشاندهندهی عظمت و زیبایی این مکان است.
هوش مصنوعی: مکانهای زیبا و دلانگیز دنیا هیچ ارزشی ندارند در مقایسه با بهشت و نعمتهای آن که به خاطر محفل و فضای معنوی امام علی (ابوالحسن) فراهم شده است.
هوش مصنوعی: علی موسی کاظم، شخصی است امین و صالح که در عالم الهی مانند گلزار وحی میدرخشد و مقام و جایگاه او از اصول و قواعد دین نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: به خاطر وجود قدرت و سایه ی عنقا، همای ناطقه نیز بر بدن ناظر است.
هوش مصنوعی: به دور باغ او بگرد، زیرا اگر نعمتهای بهشت هم به یکیک افراد تقدیم شود، این به خاطر خود اوست.
هوش مصنوعی: جهان را نور همت او مانند آفتاب روشن کرده است، همانطور که خورشید با قدرتش، زمین را در بر میگیرد.
هوش مصنوعی: گلی که از چمن عظمت او شکفته شد، خوشبختانه باز شده است چون درخشندگی و روشنی جمع را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: وقتی پرچم دانش او در صبح طلوع کند، دیگر چه نیازی به صحبت درباره یاسمین و نسترن است؟
هوش مصنوعی: چراغی که نشاندهندهی موفقیت و سعادت اوست، مانند لالهای است که دائماً میروید. تلاش و ارادهی او همانند شمعی است که در آسمان میدرخشد و روشنیبخش است.
هوش مصنوعی: آه از فریب تو ای دشمن، بگو آخر این چه نوع دشمنی است که در عین دشمنی، ادعای دوستی میکنی؟
هوش مصنوعی: از نَوشیدنی آسمانی که در آن وجود دارد، چگونه میتوانی سیراب شوی؟ زیرا در واقع، فقط آرزوی تلخیها در سر تو وجود دارد.
هوش مصنوعی: در این گلزار که به خاطر افتادن برگها در فصل خزان متاثر شده، بلبل نگران و آزمایشگر است.
هوش مصنوعی: داستان زن جادو و پرده شیر حکایتی است که مردان و زنان به آن اشاره میکنند و همیشه دربارهاش صحبت میکنند.
هوش مصنوعی: کسی که با نیرنگ و فریب دانههای انگور را جمعآوری کرده، حالا به دلیل گناهانی که مرتکب شده، همچون خوشهای که به گردنش میافتد، گرفتار عواقب کار خود شده است.
هوش مصنوعی: ای شمع دل تو، نور افشانی که در دل هفت پرده، خیال زنبور همراه قد زیبات حس میشود، گویی که در چهار باغ تن تو میدرخشد.
هوش مصنوعی: لباس سبز تو هیچ زحمتی از چاک دامن و جیب ندارد و نگین لعل تو نیز در امان از دست شیطان است.
هوش مصنوعی: خورشید وجود تو، چون سنگ عقیق، در رنگ و صفا میدرخشد و روشنایی تو همچون ستاره سهیل در یمن است.
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر نیزه تو ستارهاش شایسته است و دوران با تیغ تو از فتنهها در امان است.
هوش مصنوعی: سر به سجده میرود، چون در بدن جان زنده است. زبان نیز به ستایش تو گویا است، چون در دهان است.
هوش مصنوعی: با اشک و اندوه خود به تو مدح میگویم، که شعرم مانند بنفشه و سمن بوی خوشی دارد و بر کاغذ نقش میبندد.
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی همیشه در صف مقدم نبردی است تا با سپاه غنچهها و گلها مواجه شود.
هوش مصنوعی: حسودان به خاطر موقعیت و مقام تو شرمنده و خجالتزده هستند، مثل عنکبوتی که برای پنهان کردن عیب خود در تارش پنهان شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خطی که یک رقمش آبروی نه چمنست
نشان خاتم سلطان دین ابوالحسنست
علی موسی جعفر که مهر دولت او
ستاره ی شرف و آفتاب انجمنست
به نقش خاتم او گر هزار جوهر جان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.