گنجور

 
میرزاده عشقی

بوی این درد دل خسرو، از آن باد آمد!

بعد من، بر تو چه ای قصر مه آباد آمد؟

که ز غم اشک تو تا دجله بغداد آمد

من چو از خسروم این شکوه همی یاد آمد

در و دیوار مه آباد، به فریاد آمد

کای: شهنشاه برون شو ز مغاک

خسروا سر بدر آر، از دل خاک

حال این خطه، به عهد تو چنین بود؟ ببین

حجله مهر تو، ویرانه کین بود؟ ببین

پیکرش همسر با خاک زمین بود؟ ببین

خسروا کاخ «مه آباد» تو این بود؟ ببین

قصر شیرین تو، این جغدنشین بود؟ ببین

ای خجسته ملک عالمگیر

ملک چندین ملک در تسخیر

در خور تاج سرت، از همه جا باج رسید!

سر برآور، چه ببین بر سر آن تاج رسید؟

که همان با همه ملک تو به تاراج رسید!

حرمتت در حرم کعبه به حجاج رسید!!

کار دخت تو در آن وهله به حراج رسید!!

بر خلاف این چه خلافت بد و شد؟

این چه طغیان خرافت بد و شد

 
sunny dark_mode