من به دشت اندر و دشت آغش سیمین مهتاب
نقره، گردی به زمین کرده ز گردون پرتاب
دشت آغشته، کران تا به کران در سیماب
رخ زشت فلک، آنجا شده بیرون ز نقاب
همه آفاق در آن افسرده
مه روان همسر شمع مرده
چه فضایی؟ سخن از موت و فناگویی بود!
چه هوایی؟ عفن و مردهنما بویی بود!
وحشت و مرگ مجسم شده هر سویی بود!
صوت گرچه نه به مقدار سر مویی بود
باز گویی که ز اموات هیاهویی بود!
گاه آوازه یک پروازی
رسد از جغدی و گه آوازی
تیره سنگی، سر هر مقبرهای، کرده وطن
چون درختان بریده ز کمر در به چمن
زیر پایم همهجا: جمجمه خلق کهن
با همه خامشی، آنان به سخن با من و، من:
گویی از مردهدلی، در دهنم مرده سخن
بر سر خاک سر خلق، قدم
هشتم آن شب بسی القصه قدم
نخلها: سایه به همسایگیام گسترده
باد آن سایه گه آورده و گاهی برده
من در این وسوسه، از منظره این پرده
روح اموات است اینها که تجلی کرده
که حضور منشان در هیجان آورده
چه ازین روی همی جنبندی
گه جهندی و گهی خسبندی
باد در غرش و از قهر درختان غوغاست
همهسو ولوله و زلزله و واویلاست
خاک اموات بشد گرد و به گردون برخاست
صد هزار آه دل مرده، در این گرد هواست
مردهدل، منظر نخلستان از این گردفناست
نامه مرگ همانا هر برگ
هر درختی دو هزار آیت مرگ
باد، هی برگ درختان به چمن میبارد
مرگ، گو نامه دعوت سر من میبارد
بس ز سیمای فلک، داغ کهن میبارد
از سفیدی، مه، آثار محن میبارد
برف مرگ است و یا ابر کفن میبارد
باری این صحنه، پر از وحشت و موت
گوش من کر شده از کثرت صوت
این زمین: انجمن خلوت خاموشان است
بستر خفتن داروی عدم نوشان است
مهد آسودن از یاد فراموشان است
جای پیراهن یکتای بتن پوشان است
این خرابات پر از کله مدهوشان است
چشم این خاک ز هر چیز پرست
مرده شویش ببرد مرده خورست
بر سر نعش پسر، شیون مادر دیده
نوعروسان به کفن، در بر شوهر دیده
سالها بوده که از اشک زمین تر دیده
پیر هفتاد به عمر، آنچه سراسر دیده
این بهر هفته، هفتاد برابر دیده
من در این فکرت و هی باد افزود
گوشم از خاک «مه آباد» آلود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر توصیف دشت و فضایی پر از وحشت و مرگ است. شاعر به دشت آغشته به نقرهفام مهتاب نگاه میکند و احساس میکند که فضا افسرده و عفن است. او به نمایی از مرگ و ناامیدی میرسد که در آن صدای جغد و نشانههایی از اجساد در هر سو به گوش میرسد. تصاویر زنده از طبیعت با تصویری از مرگ و نابودی ترکیب شده و شاعر به عمق غم و فقدان غوطهور میشود. او به یاد مردگان و نقش آنها در زندگی زندهها میافتد و در نهایت راجع به سرنوشت محتوم و طبیعت فناپذیر انسانها تأمل میکند. احساسات گوناگونی از وحشت و عجز در این فضا حاکم است که شاعر را به تفکر در باب زندگی و مرگ واداشته است.
هوش مصنوعی: من به دشت میروم و میبینم که زیباییهای ماه در شب، مثل نقرهای درخشان بر روی زمین پاشیده شدهاند.
هوش مصنوعی: دشت پرآب و آسمان در وضعیتی بد و تاریک به نظر میرسد، به طوری که تمام اطراف آن تحت تأثیر این حالت است. آسمان به وضوح از پوشش خود بیرون آمده و نمایان شده است.
هوش مصنوعی: در تمام فضاها، مهی غمگین و افسرده در حال حرکت است و این احساس به خاطر وجود شمعی خاموش و مرده به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: چه فضایی وجود دارد؟ صحبت از مرگ و نابودی بود! چه وضعیتی است؟ بویی ناخوشایند و دلیری از مردگان به مشام میرسد!
هوش مصنوعی: در هر گوشهای از این مکان، ترس و مرگ به وضوح احساس میشد، حتی اگر صداها به اندازه سر سوزنی هم نبودند.
هوش مصنوعی: دوباره بگو که صدای مردگان خبری بوده است!
هوش مصنوعی: گاهی صدای یک پرنده در حال پرواز به گوش میرسد و گاهی صدای جغدی.
هوش مصنوعی: در هر مقبرهای، سنگی تیره قرار دارد که مانند درختان بریده شده از نیمه، بیریشه و بیوطن به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: زیر پایم همواره، جمجمههای انسانهای گذشته که با سکوتشان، گویی در حال گفتگو با من هستند و من نیز در این میان به فکر فرو رفتهام.
هوش مصنوعی: گویا از بیاحساسی، در زبانم کلمات بیروح و بیحس وجود دارد.
هوش مصنوعی: در شب مورد نظر، قدم هشتم بر روی خاک سر مردم گذاشته شد و داستانهای زیادی از آن شب به یادگار مانده است.
هوش مصنوعی: باشد که سایهی درختان نخل بر همسایهام گسترده شود، سایهای که گاهی روی من میافتد و گاهی از من دور میشود.
هوش مصنوعی: من در این تردید و وسوسه، از نمای این پرده، روح مردگان را میبینم که در اینجا ظهور کردهاند.
هوش مصنوعی: حضور آنها باعث ایجاد هیجان و شور و شوق در اطراف شده است.
هوش مصنوعی: زندگی انسان گاهی شتاب و جنب و جوش دارد و گاهی هم آرام میشود و به خواب و استراحت میپردازد.
هوش مصنوعی: باد با شدت وزیدن درختان را به هم میزند و همهجا پر از هیجان و شور و شلوغی است؛ به گونهای که هر طرف صدای زلزله و نگرانی به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: خاک مردگان به گرد و غبار تبدیل شد و این گرد و غبار به آسمان رفت. صدها هزار آه و ناله از دلهای مرده در این هوا وجود دارد.
هوش مصنوعی: دل بیاحساس، به تماشا نخلستانی نمینگرد که از این گرد و غبار پر است.
هوش مصنوعی: هر ورق و هر درختی نشانهای از مرگ است و نمایشدهندهی این حقیقت که مرگ در هر گوشهای وجود دارد. زندگی و مرگ به هم پیوند خوردهاند و هر لحظه میتواند یادآور این واقعیت باشد.
هوش مصنوعی: باد، برگهای درختان را به زمین میریزد و این مثل دعوت مرگ است که به سراغ من آمده است.
هوش مصنوعی: از چهره آسمان، نشانههای قدیمی بهصورت لکههای سفیدی بهوجود میآید و ماه نیز نشانههای دشواری و درد را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: برف نماد مرگ است و یا ابرهایی که همچون کفن باران میریزند.
هوش مصنوعی: این صحنه پر از ترس و مرگ است و من به خاطر صدای زیاد، دیگر نمیتوانم بشنوم.
هوش مصنوعی: این دنیا محلی است که جمعی از خاموشان در آن آرامش مییابند و به نوعی مرگ یا عدم را تجربه میکنند.
هوش مصنوعی: مکان آرامش و امنیت بهترین جایگاه برای آرامش و استراحت است و جایی که انسان میتواند به دور از دغدغههای دنیا باشد.
هوش مصنوعی: این مکان پر از افرادی است که در حال نشئگی و سرخوشی به سر میبرند.
هوش مصنوعی: این زمین بر اثر تأثیرات مختلف پر از خواستهها و آرزوهای مردمان است، اما در نهایت، همان گونه که خاک بدن انسانها را در خود میگیرد، آز و آرزوها نیز در سرانجام به فراموشی سپرده میشوند.
هوش مصنوعی: مادر بر روی جسد پسرش ناله و شیون میکند و عروسها در حالی که کفن به دست دارند، شوهران خود را مینگرند.
هوش مصنوعی: سالهاست که چشم پیر هفتادساله، از اشک زمین تر شده است؛ او در تمام طول عمرش، غم و دردهایی را مشاهده کرده است.
هوش مصنوعی: این برای من به معنای این است که در هر هفته، هفتاد بار بیشتر از آنچه که دیدهام را مشاهده کردهام.
هوش مصنوعی: من در این تفکر هستم و به خاطر آن، نسیم باعث شده که گوشم از خاک روستای «مه آباد» آلوده شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.