بود صاحبدلی به دانش و هوش
در نواحی فارس ترهفروش
از قضای خدا و صنع اله
میگذشت او به راه خود ناگاه
پیش قصری رسید و در نگرید
صورت دختر اتابک دید
صورتی خوب دید و حیران شد
دل مجموع او پریشان شد
قرب سالی ز عشق مینالید
که رخ خوب دوست باز ندید
دایم از گریه دیده پرخون داشت
چشمها چشمههای جیحون داشت
بجز اوصاف او نخواند و نگفت
دایم از حسرتش نخورد و نخفت
با سگ کوی او همی گردید
سگ کویش بر آدمی بگزید
تا بدو خادمی پیام آورد
کین گذشت از حکایت آن کرد
سر خود گیر و گوش کن سخنی
چون تویی را کجا رسد چو منی؟
گر تو سودای عاشقی داری
شاید ار قصر شاه بگذاری
تو کجایی و ما کجا؟ هیهات!
در بیابان و آرزوی فرات؟
لیک اگر صادقی درین معنی
راه برگیر و بگذر از دعوی
به فلان کوه رو، مقامی ساز
کنج گیر و مگوی با کس راز
طاعت کردگار عادت کن
صانع خویش را عبادت کن
روزگاری بدین صفت میباش
خود شود طاعت نهانی فاش
در تو مردم ارادت افزایند
به تبرک به خدمتت آیند
هیچ چیزی ز کس قبول مکن
نیز با هیچ کس مگوی سخن
چون شوی در میان خلق علم
به اتابک رسد حدیث تو هم
چون اتابک تو را مرید شود
اندهت را فرح پدید شود
چون که عاشق پیام دوست شنید
امر او را به جان و دل بگزید
شد به کوهی که او اشارت کرد
چار دیوارکی عمارت کرد
وندر آنجا، چنان که دختر گفت
از عبادت نیارمید و نخفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: داستان درباره فردی است صاحبدل و باهوش که در فارس به کار ترهفروشی مشغول است. او بنا به تقدیر خدا در راهی که میرود، به قصر اتابک میرسد و با دختر زیبا و حیرتانگیز او روبرو میشود. این دیدار دل او را پریشان میکند و او به عشق و حسرت میافتد. او از عشق رنج میکشد و تا سالها به جستجوی معشوقهاش ادامه میدهد.
یک روز، سگ کوی دختر به او حمله میکند و از این طریق پیامی از خادم دختر به او میرسد که به او توصیه میکند از عاشقی دست بکشد و به عبادت خدا بپردازد. او با پیروی از این نصیحت به کوهی میرود و در آنجا محلی برای عبادت خود میسازد و شبها به ذکر و عبادت مشغول میشود. به تدریج، مردم از او و صداقت او باخبر میشوند و ارادتشان به او افزایش میيابد. این روند به او آرامش میدهد و وضعی جدید در زندگیاش به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: در نواحی فارس، فردی با دانایی و ذهن باهوش وجود دارد که شغل او فروش تره (سبزیجات) است.
هوش مصنوعی: او به راه خود میرفت که ناگهان بر اثر یک تقدیر الهی و اراده خداوند، اتفاقی برایش افتاد.
هوش مصنوعی: به یک قصر رسید و وقتی که در آن را نگاه کرد، چهره دختر اتابک را دید.
هوش مصنوعی: صورت زیبایی را دید و دلش به شدت شگفتزده شد و حالتی آشفته پیدا کرد.
هوش مصنوعی: سالی به خاطر عشق، به شدت ناله و شکایت میکرد زیرا چهره زیبای دوست را دوباره ندیده بود.
هوش مصنوعی: چشمهایم همواره از اشک پر بوده و مانند چشمهای بزرگ و پرآب احساسات را جاری میسازند.
هوش مصنوعی: تنها از ویژگیهای او سخن نمیگوید و همیشه از آرزوهایش و دلتنگیاش غمگین و بیخواب است.
هوش مصنوعی: سگ جایی که محبوبش حضور دارد، میچرخد و در این میان، سگ محبوب بر فردی دیگر حملهور میشود.
هوش مصنوعی: پیام آوردند که این ماجرا به گذشته تعلق دارد.
هوش مصنوعی: خودت را جمع و جور کن و سخنی از خود بشنو، آیا کسی مانند من به تو نزدیک میشود؟
هوش مصنوعی: اگر تو در دل خود عشق را میپرورانی، ممکن است لازم باشد که از زندگی مجلل و پر زرق و برق خود فاصله بگیری.
هوش مصنوعی: تو کجایی و ما کجا هستیم؟ چه دور است که ما در بیابان سرگردانیم و آرزوی دستیابی به فرات را داریم!
هوش مصنوعی: اما اگر واقعاً صادق هستی، در این موضوع قدم جلو بگذار و از ادعاهای بیپایه عبور کن.
هوش مصنوعی: به آن کوه برو، در جایی آرام و دور از چشم دیگران بنشین و هیچ رازی را با کسی در میان مگذار.
هوش مصنوعی: خداوند را بپرست و به اطاعت او عادت کن، خالق خود را محترم شمرده و عبادت کن.
هوش مصنوعی: زمانی است که انسان به طور مخفیانه به اطاعت و بندگی میپردازد و این رفتار او به طور آشکار ظاهر میشود.
هوش مصنوعی: اگر مردم به خاطر علاقه و محبتشان به تو، به تو احترام بگذارند و خدمتگزار تو شوند، این نشان دهنده عظمت و جایگاه والای توست.
هوش مصنوعی: به هیچ چیز از دیگران اعتماد نکن و با هیچکس نیز سخن نگویید.
هوش مصنوعی: وقتی در میان مردم قرار بگیری، علم و دانش تو بهحدی میرسد که همه دربارهات صحبت میکنند.
هوش مصنوعی: زمانی که اتابک به تو علاقهمند شود، غم و اندوهت به شادی و خوشحالی تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: وقتی عاشق پیام دوستش را شنید، با تمام وجودش خواستهاش را پذیرفت.
هوش مصنوعی: به کوهی که او به آن اشاره کرد، دیوارهایی برای ساختن یک بنا برپا شد.
هوش مصنوعی: در آنجا، مانند گفته دختر، از عبادت خسته نشدم و خوابم نبرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.