تا چند عشق بازیم بر روی هر نگاری؟
چون میشویم عاشق بر چهرهٔ تو باری
از گلبن جمالت خاری است حسن خوبان
مسکین کسی کزان گل قانع شود به خاری!
خواهی که همچو زلفت عالم به هم بر آید؟
بنمای عاشقان را از طرهٔ تو تاری
آن خوشدلی کجا شد؟ وان دور کو که ما را
دیدار مینمودی، هر روز یک دو باری؟
ما را ز هم جدا کرد ایام ورنه ما را
با دولت وصالت خوش بود روزگاری
در پرده چند باشی؟ برگیر برقع از روی
تا روی تو ببیند یک دم امیدواری
در انتظار وصلت جانم رسید بر لب
از وصل تو چه حاصل، ما را جز انتظاری؟
جام جهان نمایت بنمای، تا عراقی
اندر رخت ببیند رخسار هر نگاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این قطعه به عشق و زیبایی میپردازد و از احساسات عمیق خود درباره معشوق صحبت میکند. او بیان میکند که عشقش چقدر بر روی چهره معشوق جذاب است و آرزو دارد که دیگران نیز از زیبایی معشوق بهرهمند شوند. شاعر به جدایی و دوری اشاره میکند و از انتظار وصال میگوید، که این حس انتظار برای او نزدیک به مرگ است. در نهایت، او از معشوق میخواهد که حجابی که بر روی دارد را کنار بزند تا زیباییاش را بتواند ببینند و از او لذت ببرند.
هوش مصنوعی: چقدر میتوانیم در مورد زیباییهای مختلف صحبت کنیم؟ تا چه زمانی میتوانیم به جذابیتهایی که در دیگران وجود دارد، دل ببندیم؟ چون زمانی میرسد که فقط به چهرهٔ تو علاقهمند میشویم.
هوش مصنوعی: در باغ زیبایی تو، تنها یک خار از زیبایی خوبان وجود دارد. کسی که به آن خار قناعت کند، واقعاً مسکین و بیچاره است.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی که مانند زلفهای مجعدت، دنیا در هم و برهم شود، پس زیبایی خود را به عاشقان نشان بده تا از رشته موی تو حیرت زده شوند.
هوش مصنوعی: کجا رفت آن خوشدل که هر روز ما را میدید و حال و احوالمان را جویا میشد؟ آن لحظات شاد کجاست که ما را به ملاقات میطلبید؟
هوش مصنوعی: روزگار ما را از هم جدا کرد، وگرنه ما در کنار هم و در خوشی و آرامش با هم زندگی میکردیم.
هوش مصنوعی: چند وقت میخواهی در خفا بمانی؟ روبند خود را کنار بزن تا یک لحظه چهرهات دیده شود و امید به زندگی را در دیگران شعلهور کنی.
هوش مصنوعی: جانم به لب رسیده است از انتظار وصالت. اما از این وصل چه فایدهای برای ما خواهد داشت جز اینکه همچنان منتظر بمانیم؟
هوش مصنوعی: به من نشان بده که درون جام جهان، چه زیباییهایی وجود دارد، تا عراقی بتواند چهره هر هنرمندی را در وجود تو ببیند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای عاشقان گیتی یاری دهید یاری
کان سنگدل دلم را خواری نمود خواری
چون دوستان یکدل در پیش او نهادم
بستد به دوستی دل ننمود دوستداری
گفتم که دل ستانم ناگاه دل سپردم
[...]
ای لعبت حصاری، شغلی دگر نداری
مجلس چرا نسازی، باده چرا نیاری
چونانکه من به شادی روزی هم گذارم
خواهم که تو به شادی روزی همیگذاری
گر دوستدار مایی، ای ترک خوبچهره
[...]
ای عاشقان گیتی یاری دهید یاری
کان سنگدل دلم را خواری نمود خواری
چون دوستان یکدل دل پیش تو نهادم
بسته به دوستی دل بنموده دوستداری
گفتم که دل ستانم ناگاه دل سپردم
[...]
ای شاه عدل گستر عید آمدست بر در
از یار خواه باده وز باده خواه یاری
دانی یقین و داری هرچ آن وجود دارد
جز غیب کان ندانی جز عیب کان نداری
در ملکت فریدون می خواه بهمن آسا
[...]
زان خاک تو شدم تا بر من گهر بباری
چون موی از آن شدم من تا تو سرم بخاری
زان دست شستم از خود تا دست من تو گیری
زان چون خیال گشتم تا در دلم گذاری
زان روز و شب دریدم در عاشقی گریبان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.