رفت کار دل ز دست، اکنون تو دان
جان امید اندر تو بست، اکنون تو دان
دست و پایی میزدم، تا بود جان
شد، دریغا! دل ز دست، اکنون تو دان
شد دل بیچاره از دست وفات
زیر پای هجر پست، اکنون تو دان
رفت عمری کآمدی کاری ز من
چون که عمرم برنشست، اکنون تو دان
نیک نومیدم ز امید بهی
حالم از بد بدتر است، اکنون تو دان
از گل شادی ندیدم رنگ و بوی
خار غم در جان شکست، اکنون تو دان
چون عراقی را ندادی ره به خود
گمرهی شد خودپرست، اکنون تو دان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر نارضایتی و ناامیدی شاعر از وضعیت زندگی خود است. او احساس میکند که دلش از دست رفته و عمرش به هدر رفته است. شاعر به دوری و جدایی اشاره میکند و از فقدان شادی و زیبایی در زندگی صحبت میکند. در نهایت، او اشاره میکند که به دلیل خودپرستی و عدم توجه به خود، در مسیری گم شده است و حالش از بد به بدتر تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: دل دیگر در دست من نیست و کارهای آن به هم ریخته است. حالا تو میدانی که جان من امیدش را به تو بسته است. پس حالا تو این را درک کن.
هوش مصنوعی: میکوشیدم و تلاش میکردم، تا زمانی که زنده بودم، افسوس! اکنون دیگر دل از دست رفته است، حالا تو آگاه باش.
هوش مصنوعی: دل بیچاره تحت تاثیر مرگ و جدایی قرار گرفته و در حال از بین رفتن است، حالا تو خودت میدانی که چه حالتی دارد.
هوش مصنوعی: سالیان سال گذشت و تو به سراغ من نیامدی، حال که عمرم به پایان رسیده، حالا تو باید بفهمی چه بر من گذشته است.
هوش مصنوعی: من به خوبی از ناامیدی آگاه هستم، زیرا حال من از بدترین وضعیت هم بدتر است، بنابراین حالا خودت این موضوع را درک کن.
هوش مصنوعی: از شادی هیچ رنگ و بویی ندیدم و غم مانند خاری در جانم فرو رفته است. حالا تو خود بفهم.
هوش مصنوعی: وقتی عراقی را به راه خود هدایت نکردی و او به بیراهه افتاد و خودخواه شد، اکنون باید این موضوع را درک کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.