هر سحر صد ناله و زاری کنم پیش صبا
تا ز من پیغامی آرد بر سر کوی شما
باد میپیمایم و بر باد عمری میدهم
ورنه بر خاک در تو ره کجا یابد صبا؟
چون ندارم همدمی، با باد میگویم سخن
چون نیابم مرهمی، از باد میجویم شفا
آتش دل چون نمیگردد به آب دیده کم
میدمم بادی بر آتش، تا بَتَر سوزد مرا
تا مگر خاکستری گردم به بادی بر شوم
وا رَهَم زین تنگنای محنت آباد بلا
مردن و خاکی شدن بهتر که بی تو زیستن
سوختن خوشتر بسی کز روی تو گردم جدا
خود ندارد بیرخ تو زندگانی قیمتی
زندگانی بیرخ تو مرگ باشد با عنا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر نشاندهنده احساس عمیق درد و longing شاعر است. او هر روز با ناله و زاری به صبح صادق دعا میکند تا پیغامی از معشوقش به او برساند. شاعر بر این نکته تأکید میکند که بدون وجود معشوق، زندگیاش بیارزش است و ترجیح میدهد بمُرد تا اینکه بیاو زندگی کند. او از تنهایی و غم خود صحبت میکند و میگوید که حتی اشکهایش هم نمیتواند آتش دلش را خاموش کند. در نهایت، او اشاره میکند که وجود معشوقش برای او از زندگیاش ارزشمندتر است و زندگی بدون او همچون مرگ است.
هوش مصنوعی: هر صبح با صدای ناله و گریه به نسیم صبحگاهی شکایت میکنم تا پیامی از من به کوی شما بیاورد.
هوش مصنوعی: من در نوسان باد حرکت میکنم و عمری را به باد سپردهام. اگر نه، آیا نسیم میتواند بر خاک تو راهی بیابد؟
هوش مصنوعی: چون کسی را برای صحبت کردن ندارم، با باد صحبت میکنم و وقتی که درمانی پیدا نمیکنم، از باد کمک میطلبم تا به من آرامش دهد.
هوش مصنوعی: آتش دل من چون با اشکهایم خاموش نمیشود، به همین خاطر بادی به آتش میزنم تا بیشتر سوزانده شوم.
هوش مصنوعی: من آرزو دارم که روزی به قدری بیوزن و بیتعلق شوم که همچون خاکستر در وزش بادی آزاد و رها گردم و از این محنت و دشواریها نجات یابم.
هوش مصنوعی: بهتر است که بمیرم و به خاک بروم تا اینکه بدون تو زندگی کنم و بسوزم. بسیار دلخوشکنندهتر است که از روی تو جدا شوم.
هوش مصنوعی: زندگی بدون حضور تو هیچ ارزشی ندارد و در حقیقت، زندگی بدون چهره تو همانند مرگ است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
عسکری شکر بود تو گو بیا می شکرم
ای نموده ترش روی ار جا بد این شوخی ترا
از که آمختی نهادن شعرهائی شوخ چم
گر برستی شاعران هرگز نبودی آشنا
کشه بربندی گرفتی در گدائی سرسری
[...]
پادشا بر کامهای دل که باشد؟ پارسا
پارسا شو تا شوی بر هر مرادی پادشا
پارسا شو تا بباشی پادشا بر آرزو
کآرزو هرگز نباشد پادشا بر پارسا
پادشا گشت آرزو بر تو ز بیباکی تو
[...]
تا دل من در هوای نیکوان گشت آشنا
در سرشک دیده ام کرد این دل خونین شنا
تا مرا بیند بلا با کس نبدد دوستی
تا مرا بیند هوی با کس نگردد آشنا
من بدی را نیک تر جویم که مرد مرا بدی
[...]
شاعران بینوا خوانند شعر با نوا
وز نوای شعرشان افزون نمی گردد نوا
طوطیانه گفت و نتوانند جز آموخته
عندلیبم من که هر ساعت دگر سازم نوا
اندران معنی که گوید بدهم انصاف سخن
[...]
ای جهانداری که هستی پادشاهی را سزا
در جهانداری نباشد چون تو هرگز پادشا
از بشارتهای دولت وز اشارتهای بخت
شاه پیروز اختری و خسرو فرمانروا
پادشاهی یافته است از نام تو عز و شرف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.