مرا درد تو درمان مینماید
غم تو مرهم جان مینماید
مرا، کز جام عشقت مست باشم
وصال و هجر یکسان مینماید
چو من تن در بلای عشق دادم
همه دشوارم آسان مینماید
به جان من غم تو، شادمان باد،
هر آن لطفی که بتوان مینماید
اگر یک لحظه ننماید مرا سوز
دگر لحظه دو چندان مینماید
دلم با اینهمه انده، ز شادی
بهار و باغ و بستان مینماید
خیالت آشکارا میبرد دل
اگر روی تو پنهان مینماید
لب لعل تو جانم مینوازد
بنفشه آب حیوان مینماید
ندانم تا چه خواهد فتنه انگیخت؟
که زلفش بس پریشان مینماید
به دوران تو زان تنگ است دلها
که حسن تو فراوان مینماید
چو ذره در هوای مهر رویت
عراقی نیک حیران مینماید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رخش طرز گلستان مینماید
ز آتش آب حیوان مینماید
چو گردون دل بسی دارد ولیکن
چو گردون جمله گردان مینماید
ز پسته گر نمکدان ساخت نشکفت
[...]
ترا این عشق آسان مینماید
که بر قدر تو چندان مینماید
گهی درد تو درمان مینماید
گهی وصل تو هجران مینماید
دلی کو یافت از وصل تو درمان
همه دشوارش آسان مینماید
مرا گه گه به دردی یاد میکن
[...]
گهی عکس رخش جان مینماید
گهی زلفش پریشان مینماید
چو سنبل میکند بر گل مشوش
سواد کفرش ایمان مینماید
چه زخم است اینکه مرهم ساز جانست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.