گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
الهامی کرمانشاهی

بگفتند یاران که ای نامدار

همانی که گفتی تو در کارزار

نه ما هم پرستندگان توایم

به جان و دل از بندگان توایم

بود بنده ی یکدل ممتحن

به هر کار چون خواجه ی خویشتن

تو را جمله فرمانبر و پیرویم

به هر سو روی تو بدان سو رویم

کنی هر چه تو ما همه آن کنیم

به جای باختن با تو پیمان کنیم

چه داری زما ای سپهبد دریغ

پی خلد سر باختن زیر تیغ

تو بفرست ما را به سوی بهشت

به بزم شهیدان مینو سرشت

سپهبد بسی کردشان آفرین

ببوسید رخسار و موی و جبین

چو بر زد بر این تختگاه سپهر

درفش زراندو، درخشنده مهر

برون آمد از دژ دمان مرد جنگ

سمندی به زیر و درفشی به چنگ

پس و پشت او یاران یکدله

چو شیران بگسیخته سلسله

همه تن نهان کرده در آهنا

پی یاری میر شیر اوژنا

بفرمود سالار رزم آزمای

که دم دردمیدند مردان به نای

از آنسوی چون مصعب تیره هوش

غو نای مختارش آمد به گوش

بفرمود تا کوس بنواختند

سمند از پی رزم در تاختند

سپاه دو مهتر به هم برزدند

دلیران به هم تیر و خنجر زدند

به جنبش درآمد علم رنگ رنگ

زمین شد کنان هژبر و پلنگ

تو گفتی که تیر از سپهر برین

ببارید و جوشید خون از زمین

زخنجر جهان کان الماس شد

زره برتن مرد، کرباس شد

بخوشید در چشمه ی چرخ نم

بجوشید از پهنه ی خاک یم

نم آن زگرد سپاه گران

یم این زخون نبرد آوران

تو گفتی که پوشید گیتی زره

کمان بلا کرد گردون به زه

شد از زخم شمشیر و گرزگران

ز جان کاروان ها به گردون روان

دلیران مختار در رزمگاه

ببستند بر لشگر خصم راه

ز مردی نهشتند چیزی به جای

بکشتند بس مرد رزم آزمای

نه پروا زتیر و نه از تیغ بیم

همی تن فکندند برهم دو نیم

به فرجام پیکار جان باختند

لوای شهادت بیفراختند

به یاران شاه سر از تن جدا

بپیوستشان جان به مینو خدا

چو میر سرافراز تنها بماند

به لب نام یزدان یکتا براند