گنجور

 
الهامی کرمانشاهی

چهارم عبید ابن اسود به نام

که بد خوی بود و زنسل حرام

هم اینسان به رزم خداوند دین

بدند اندر آن پهنه ی سهمگین

به دژخیم فرمود فرمانروای

کز این ناکسان هم بپرداز جای

فرومایه در خورد گفت و شنود

نپایید و سرشان ببرید زود

چنان کرد دژخیم کان نامدار

همی خواست از کشتن آن چهار

چو بگذشت زین ماجرا چند روز

به روزی که خور بود گیتی فروز

بیاراست مختار خرگاه داد

بیفروخت رخساره، کرسی نهاد

سران سپه سروران دیار

به ایوان مختار جستند بار

 
sunny dark_mode