بخش ۶۵ - زبان حال علیا مکرمه جناب سکینه خاتون(س)بر روی نعش پدر بزرگوارش
در این بود بانو که آمد ز راه
سکینه، گل باغ آغوش شاه
بگفتا: که ای عمه این کشته کیست؟
که از زخم، جسمش پدیدار نیست
بفرمود: کاین پیکر باب توست
که گریان براو چشم بی خواب توست
سکینه چو بر آرزو یافت دست
بیامد برش با دو زانو نشست
همان شاخ پرگل به بر درکشید
چوبلبل فغان از جگر برکشید
بگفتا: که ای باب غمخوار من
یکی بشنو این ناله ی زار من
پس از تو که دیگر پناهم دهد؟
شکیب از غم عمر کاهم دهد؟
که سوی خود از مهر خواند مرا؟
بدامان خود برنشاند مرا؟
امیدم تو بودی نهفتی چو چهر
که دیگر کشد بر سرم دست مهر؟
چو رخ تافتی ازمن ای سرجدا
که گیرد به دامان خود، سر، مرا؟
چو کردی گرامی تو خوارم مکن
به درد اسیری دچارم مکن
یکی دیده بگشا زهم ای پدر
برهنه سر دخت و خواهر نگر
کدامین ستمگر رگ گردنت
برید و، ز خون کرد رنگین تنت؟
که بر دل ز یزدان نیاورد بیم
مرا کرد در خردسالی یتیم
چو لختی چنین گفت خاموش شد
به روی تن باب بیهوش شد
زمانی چو بگذشت آمد به هوش
چو مرغان بی آشیان زد خروش
که بین نیلی از سیلی غم رخم
بسی گفتم آخر بگو پاسخم
ز بس تازیانه ز کین دشمنم
زده برسر و روی و روشن تنم
توگویی یکی نیلگون پیرهن
بپوشیدم از سوگ تو در بدن
ز افغان آن بانوی تنگدل
گرستند آن مردم سنگدل
گروهی جدا خواستندش ز شاه
نمی شد جدا بانوی بی پناه
زدندش بسی تازیانه به بر
که ناچار برداشت دست از پدر
درآن دم به بالین سالار شاه
برفت ام کلثوم با اشک و آه
ببوسید آن جسم صد پاره را
ز خونش بیالود رخساره را
همی گفت زار ای بریده دو دست
علمدار سالار روز الست
تو رفتی به میدان که آب آوری
و یا بخت خواهر به خواب آوری
تو را تا بدی دست شمشیر زن
که بردی گمان اسیری به من؟
که دست بلندت ز پیکر برید؟
که بر ما سیه کرد روز سپید
که این آسمان یلی را نگون
ز پشت هیون کرد در خاک و خون؟
چه آمد بدان دست و بازوی تو؟
همان حیدری چنگ و نیروی تو
یکی دیده بگشا در این دشت کین
سر خواهران را برهنه ببین
ز سویی دگر بانوی کاخ دین
پسر کشته لیلای اندوهگین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، سکینه، دختر امام حسین (ع)، به سراغ پیکر پدرش میآید و به عمهاش میگوید که از فقدان او غمگین است. او با درد و ناله از یتیمی و بیپناهی خود سخن میگوید و به یاد دوران کودکیاش میافتد که پدرش در کنار وی بوده است. او از عمهاش میخواهد که دمی بر دردش بگرید و عواطف و عشق به پدر را با نالهای عمیق ابراز میکند. سکينه به یاد آوردن سختیها و مصیبتهایی که بر او و خانوادهاش رفته است، به حال و روز خود و خواهرانش اشاره میکند و به سرنوشت تلخ آنان میپردازد. او ضمن ناله بر پیکر پدر، از زخمها و غمهای دشمنان میگوید و در نهایت، به صحنهای غمانگیز و پر از مصیبت میرسد که برادرش در میدان نبرد کشته شده و او در کنارش قرار دارد. شعر به زیبایی حسرت و اندوه را بیان میکند و تصویری از غم و اندوه عمیق خاندان پیامبر اسلام ارائه میدهد.
هوش مصنوعی: در اینجا بانو سکینه که به سمت باغ شاه آمده، نمادی از زیبایی و محبت است که به آغوش شاه وارد میشود. این تصویر به نوعی نشاندهندهٔ عشق و نزدیکی میان آنهاست.
هوش مصنوعی: او گفت: عمه جان، این کشته کیست؟ بدنش به خاطر زخمها مشخص نیست.
هوش مصنوعی: او فرمود: این بدن تو در برابر توست و چشمان بیخواب تو بر آن گریان است.
هوش مصنوعی: سکینه وقتی که به آرزوی خود رسید، با شوق و خوشحالی نزد او آمد و با دو زانو نزد او نشست.
هوش مصنوعی: شاخ پرگل به پیش آورد و بلبل از دل نالهای بلند کرد.
هوش مصنوعی: او گفت: ای کسی که همیشه نگران من هستی، لطفا این فریاد ناامیدی و درد من را بشنو.
هوش مصنوعی: پس از تو چه کسی به من پناه خواهد داد؟ دیگری نمیتواند شکیبایی و صبرم را از غم عمرم بیفزاید.
هوش مصنوعی: چه کسی من را با محبت به سوی خود دعوت کرد؟ و به دامن خود نشاند؟
هوش مصنوعی: امیدم این بود که تو به گونهای پنهان ماندهای مثل چهرهای که دیگر مهر و محبت را بر سرم نمیگذارد؟
هوش مصنوعی: وقتی که تو از من دور میشوی، ای عزیز، چه کسی میتواند مرا در آغوش بگیرد و تسکین دهد؟
هوش مصنوعی: اگر تو به من اهمیت میدهی، مرا خوار و کوچک نکن، چون من در درد اسارت به سر میبرم و نیازی به سختی بیشتر ندارم.
هوش مصنوعی: ای پدر، یکی چشمت را باز کن و به دختر و خواهر برهنهسر نگاه کن.
هوش مصنوعی: کدام ظالم گردنت را برید و لباس تو را با خون رنگین کرد؟
هوش مصنوعی: از آنجا که خداوند بر دل من ترسی نیاورده، در دوران کودکیام یتیم شدم.
هوش مصنوعی: مدتی صحبت کرد و سپس سکوت کرد و چهرهاش رنگ باخت و به حالت بیهوشی رفت.
هوش مصنوعی: زمانی که مدتی سپری شد و آدم به حال خودش برگشت، مانند پرندگانی که بدون لانه هستند، سر و صدا به راه انداخت.
هوش مصنوعی: از رنگ نیلی که به خاطر ضربههای غم بر چهرهام نشسته، بارها گفتم که در آخر، پاسخی بگو.
هوش مصنوعی: به خاطر شدت دشمنی که با من دارد، به قدری از او آسیب دیدهام که بر سر و صورتم و تمام بدنم نشانههای زخم و درد نمایان است.
هوش مصنوعی: انگار من لباس آبی رنگی را به خاطر غم تو بر تن کردهام.
هوش مصنوعی: از نالهها و افکار آن بانوی ناراحت، افرادی که سنگدل و بیرحم هستند، تحت تأثیر قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: گروهی قصد داشتند او را از شاه جدا کنند، اما این کار ممکن نبود چون آن زن بیپناه و vulnerable بود.
هوش مصنوعی: او را به شدت مورد ضرب و شتم قرار دادند تا اینکه ناچار شد از پدرش دست بردارد.
هوش مصنوعی: در آن لحظه، ام کلثوم با اشک و ناله به کنار سالار شاه رفت.
هوش مصنوعی: آن جسم پاره پاره را ببوسید، چون خونش صورت را لک انداخته است.
هوش مصنوعی: او با صدای رقتبار میگفت: ای کسی که دستهایت بریده شده، ای فرمانده بزرگ در روز ازل.
هوش مصنوعی: تو به میدانی رفتی تا آب را بیاوری و یا اینکه شانس خواهر را به خواب بیاوری.
هوش مصنوعی: به تو فکر میکردم که همچنان در دام من هستی، در حالی که خودت به خطر افتادهای و با شمشیر زدن به دیگران دستوپنجه نرم میکنی.
هوش مصنوعی: کیست که با بلندای دستش بتواند پیکر انسان را از هم بگسلد؟ چه کسی بر ما آنچنان روز روشن و سفید را تیره و تار کرده است؟
هوش مصنوعی: این آسمان چرا این چنین قهر و خشم کرده و این یلی را به زمین انداخت و در خاک و خون غرق کرد؟
هوش مصنوعی: چه چیزی به قدرت و توانایی تو آمده است؟ تو همان شخصیتی هستی که با قدرت حیدر، در اینجا نمایان شدهای.
هوش مصنوعی: یک بار چشمهایت را باز کن و در این دشت ببین که سر خواهران چگونه برهنه و عریان است.
هوش مصنوعی: از طرفی دیگر، زن کاخ دین، فرزند کشتهشده لیلا را با اندوهی عمیق نگریسته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.