بخش ۴۹ - زبان حال علیا جاه سکینه خاتون با اسب بی صاحب پدر
پدر کشته دخت رسول انام
سکینه، شکیب روان امام
به عناب نسرین که بی آب خست
بیافکند بر گردن باره دست
بگفتا: که ای اسب فرخنده شاه
تو آن دم که رفتی سوی رزمگاه
نبودت چنین ساز یاقوتگون
نبودت چنین یال و بر، غرق خون
تو در سایه ی شیر یزدان بدی
که را زهره؟ تا با تو سازد بدی؟
بگو: از چه باز آمدی بی سوار
مگر کشته شد آن جهان شهریار؟
چو می رفت آن شه بسی تشنه بود
چو یاقوت من بود لعلش کبود
چو از کوهه ات کوه ایمان فتاد
خدا را بگو کس به وی آب داد؟
و یا زآبگون دشنه سیراب شد
در آن بستم گرم در خواب شد
در آن دم که می شست از خویش دست
بگو تا جهان بین او را که بست؟
کسی بست زخم تن روشنش؟
که سوده نگردد بدان جوشنش
و یا دشمنش برد رخت وکلاه؟
بشد مرهمش خاک آوردگاه
خدا را، به بالین، سرش جای داشت
و یا شمر آن را به نی برفراشت؟
وز آن پس بنالید و برسر بزد
چنان کز پدر کشته گان می سزد
به افغان همی گفت: کای باب من
فروغ جهان بین بی خواب من
کجا دور شد سایه ات از سرم
به تاراج شد باره و معجرم
دریغ ای پدر کردی آواره ام
چه باشد بگو بعد از این چاره ام
دریغا از این رنج و راه دراز
که از آن رهایی نیابیم باز
چو لختی چنین گفت، خاموش شد
بیفتاد از پا و بیهوش شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.