گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
الهامی کرمانشاهی

کنون ازمن ایشاه پوزش پذیر

کرم کن به کار گذشته مگیر

بدو گفت شاه جهان ای پلید

چو تو بیحیا چشم گیتی ندید

همانا ندانی که را کشته ای

به خون که تیغ خود آغشته ای

گمانت که کشتی تنی از عرب

و یا، بنده ای پست نام و نسب

چنان دان که کشتی جهانرا همه

ز قتل جگر گوشه ی فاطمه (س)

بکشتی نبی و علی (ع) با حسن (ع)

همان فاطمه (ع) بانوی ممتحن

به صورت اگر بد شه کربلا

به معنی بدی خونش خون خدا

بریزی زکین خون پروردگار

بخواهی دهی خونبها شرم دار

رهایی از این داوری کی توان

مگر کشتگان را ببخشی روان

ز گفتار شهزاده شد شرمسار

مر آن دشمن پاک پروردگار

فرو ماند و پاسخ نگفت آن شریر

سرافکند از شرمساری به زیر

سپس گفت تا اشتران بی شمار

بیارند با هود جم زرنگار

که تا کاروان اسیران غم

ببندند احرام سوی حرم

چو زینب (س) از این کارشد با خبر

فرستاد پیغام زی بد گهر

که با هودج و محمل زرنگار

اسیران و غمدیده گان را چه کار

کسی را که شد کشته سالار ایدریغ

که برمن بود بدتر از زخم تیغ

چو بشنید این گفت پوشش سیاه

به محمل فکندند آن دین تباه

وزان پس سیه روی مرد شریر

به بر خواند نعمان پور بشیر

که بود آن خردمند پاکیزه دین

ز یاران خاص رسول امین

بدو گفت بادختران بتول (س)

از ایدر برو تا به قبر رسول (ص)

ببر نیز همراه با خویشتن

گروهی سواران شمشیر زن

تو و آن سواران همه بنده وار

بدیشان بباشید خدمتگزار

روان گشت نعمان به فرمان و زود

همه کار رفتن فراهم نمود

هیونان چو گشتند یکسر قطار

سرکاروان خواهر شهریار

به کوی آمد از پرده با اشک و آه

چو دود دلش رخت و برگش سیاه

به دنبال وی کاروان ستم

بمحمل نشستند با درد و غم

به پیش سپه رفت نعمان براه

درفشی بکف پرچم آن سیاه

ز دنبال او مویه گر کاروان

حدی خوان به بانک عزا ساربان

جرس بانک ماتم چو بنیاد کرد

چو غمدیده گان چرخ فریاد کرد

پر از ناله شد هفت کاخ سپهر

سیه گشت از گرد غم روی مهر

شدند اهل آن بارگاه اشکبار

که غم را دران هیچگه نیست بار

سپردند زنیسان چو یکچند راه

به نعمان چنین گفت فرخنده شاه

ببرکاروان را بدان سر زمین

که شد کشته آنجا شهنشاه دین