گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
الهامی کرمانشاهی

رها کردم از بند پیمانتان

درود خدا برتن و جانتان

شما هم سوی منزل خویشتن

بگیرید ره زین بزرگ انجمن

از آن سروران شبل شیر خدای

سپهدار عباس رزم آزمای

به پوزش چنین گفت با شه سخن

که ای خاک پای تو دیهیم من

مرا بسته عشقت به یک تار موی

که بربسته شد راهم از چار سوی

کهین بنده در پیش تخت توام

به زنهار بیدار بخت توام

من این عشق پاک از تو آموختم

بربود تو بود خود سوختم

مران با وفا بنده ای را چو من

مکن سرو یازنده را از چمن

پس از آن جهانجوی پاکیزه خوی

بدانسان سرودند اخوان اوی

سپس با یلان عقیلی نژاد

بفرمود شه کای جوانان راد

ز کردار مسلم به هر دوجهان

شما سرفرازید و روشن روان

ازیدر هم اکنون سپارید گام

سوی تربت پاک خیرالانام

بگفتد: کای داور اولیا

گرانمایه سبط شه انبیا

پس ازتو نخواهیم پاینده گی

که نفرین سزد بر چنین زنده گی

پی یاری ات تا سر آید زمان

همه بسته داریم محکم میان

نه ماییم از دوده ی شیر حق؟

که بازوی دین بود و شمشیر حق؟

پسندی که بردوده ی پاک ننگ

زما آید ای شاه پیروز جنگ

گرفتیم عشق تو ای رهنما

نبسته است از شش جهت ره به ما

چه گوییم درپاسخ خلق باز

چو کردند ما را نکوهش طراز

که رفتید با داور خود حسین

کزو بودتان فخر در عالمین

چو پیش آمدش کارو رنجی بزرگ

سپردید اورا به چنگال گرگ؟

زهمراهی اش روی بر گاشتید

ورا زیر شمشیر بگذا شتید

چو اندر وفا دیدشان استوار

بدیشان بخواند آفرین شهریار