گنجور

 
ابن یمین

گر بدست آید مرا در تیه حیرت یک جوین

قانعم منت پذیر از من و از سلوی نیم

ور پلاسی باشدم از نقش منت بی علم

طالب دیبای چین و اطلس و خارا نیم

دم فرو بستم بکلی از مدیح و از غزل

بشنو از من کز چه معنی در پی اینها نیم

از کسی لطفی نمی بینم که گویم مدح او

بر جمال دلبری هم عاشق و شیدا نیم

نوبهار شادمانی و گل عشرت نماند

بلبلم اندر خزان غم از آن گویا نیم

چون بود در کنج خلوت فکر بکرم همنشین

راست گو ابن یمین در جنت المأوا نیم