گاه آن باشد که باشم پای بر جا همچو قطب
آسمان آخر چو خود سرگشته تا کی داردم
گرچه گردون اینزمان یکسر سخن با من گذاشت
زان چه حاصل چون زمانی بیسخن نگذاردم
در کفم روزی نبیند کس وجوه یک شبه
با همه گو هر که ابر دیدگان میباردم
نه چرا از فقر نالم چون خرد فلاح وار
تخم صبر اندر زمین پاک دل میکاردم
تلخ تخمی کشت و دادم آب شور از دیده اش
لیک میدانم که شیرین میوهای بار آردم
بس که گردون را خوش آمد شربت گفتار من
در گلاب دیده هردم چون شکر آغاردم
دائم از روباه بازی خواب خرگوشم دهد
لیک در رخ شیروش در کین دل بگذاردم
هیچ دانی کز چه عیبم گشت گردون کینه ور
زانکه چون ابن یمین ز اهل هنر پنداردم
گرچه دارم نطق عیسی لیک بهر مصلحت
گشتهام راضی کزین کون خران انگاردم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.