سر افاضل عالم امام عبدالحی
ز هی بخامه گهر پاشتر ز ابر مطیر
ز اهل فضل توئی آنکه در مراتب شعر
رسیده ئی بکمال و گذشته ئی ز اثیر
توئی که خامه زر پیکرت بغواصی
میان ببست و برآورد در ز لجه قیر
سپهر اگر چه هزاران هزار دیده گشاد
بجز بدیده احوال ترا ندید نظیر
ز غیرت سخن خوشترت ز شیر و شکر
شود گداخته حاسد چو شکر اندر شیر
هنرورا بادای حقوق و مدحت تو
ضمیر ابن یمین گر همی کند تقصیر
به بیش ازین نرسد خاطر مشوش او
تو از بزرگی خود در گذار و خورده مگیر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همی بکشتی تا در عدو نماند شجاع
همی بدادی تا در ولی نماند فقیر
بسا کسا که برهست و فرخشه بر خوانش
بسا کسا که جوین نان همی نیابد سیر
مبادرت کن و خامش مباش چندینا
[...]
نگر به لاله و طبع بهار رنگ پذیر
یکی برنگ عقیق و دگر ببوی عبیر
چو جعد زلف بتان شاخهای بید و خوید
یکی همه زره است و دگر همه زنجیر
درخت و دشت مگر خواستند خلعت زا بر
[...]
بتی که راستی از قد او رباید تیر
بتیر غمزه ز گردون فرود آرد تیر
نه سیب سرخ بود با رخان او مر مهر
نه با درنگ بود چون رخان من مه تیر
ز خواب دیده پر آب من ندارد بهر
[...]
بهست قامت و دیدار آن بت کشمیر
یکی ز سرو بلند و یکی ز بدر منیر
بتی که هست رخ و زلف او به رنگ و به بوی
یکی شبیه عقیق و یکی بسان عبیر
دل و برش به چه ماند به سختی و نرمی
[...]
عمید دولت عالی و خاص مجلس میر
امین گنج شه و حمل بخش حمله پذیر
نهاده روی ز حضرت بدین دیار به غزو
به طالعی که قضا روبود به فتح بشیر
گشاده حشمت او دست عدل بر عالم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.