گنجور

 
ابن یمین

شهریارا آن شنیدستی که روزی در شکار

شاه کسری کرد سوی پیر دهقانی گذر

پیر دهقان جوزبن میکشت با او گفت شاه

نیستی گوئی بتحقیق از فلاحت با خبر

جوزبن گویند نارد کمتر از سی سال بار

تو کجا یابی از و بر، روزگار خود مبر

گفت ما خوردیم بر از کشته های دیگران

هر که آید گو بری از کشته های ما بخور

شاهرا از وی خوش آمد اینسخن گفتا که زه

یکهزار از بهر وی گنجور شه بشمرد زر

پیر گفت ار کشت غیری بر بسی سال آورد

کشت من باری بیکروز آمد ایخسرو ببر

شاه کسری بهر تحسین بار دیگر گفت زه

خازنش چون بار اول داد زر بار دگر

من کنون ز آن پیر دهقان هیچ کمتر نیستم

صد ره از کسری تو خود هستی برتبت بیشتر

کرده‌ای شعر مرا صد بار تحسین و نشد

یک ره احسان همره تحسینت ای جمشید فر

کی توانم کرد حمل اینحال بر تقصیر شاه

طالع بد حال من شد موجب حرمان مگر

 
 
 
عنصری

عارضش را جامه پوشیدست نیکویی و فر

جامه ای کش ابره از مشکت وز آتش آستر

طرفه باشد مشک پیوسته بآتش ماه و سال

و آتشی کو مشک را هرگز نسوزد طرفه تر

چون تواند دل برون آمد ز بند حلقه هاش

[...]

فرخی سیستانی

بر گرفت از روی دریا ابر فروردین سفر

ز آسمان بر بوستان بارید مروارید تر

گه بروی بوستان اندر کشد پیروزه لوح

گه به روی آسمان اندر کشد سیمین سپر

هر زمانی بوستان را خلعتی پوشد جدا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ناصرخسرو

اصل نفع و ضر و مایهٔ خوب و زشت و خیر و شر

نیست سوی مرد دانا در دو عالم جز بشر

اصل شر است این حشر کز بوالبشر زاد و فساد

جز فساد و شر هرگز کی بود کار حشر؟

خیر و شر آن جهان از بهر او شد ساخته

[...]

ازرقی هروی

ابر سیمابی اگر سیماب ریزد بر کمر

دود سیماب از کمر ناگاه بنماید اثر

ور ز سرما آبدان قارورۀ شامی شدست

باز بگدازد همی قاروره را قاروره گر

ور سیاه و خشک شد بادام تر ، بیباک نیست

[...]

ابوعلی عثمانی

مابَقی فی النّاسِ حُرٌّ

لاٰوَلاٰفی الْجِنّ حُرٌّ

قَدْمَضیٰحُرُّ الْفَریَقیْنِ

فُحُلْو اُلْعَیْشِ مُرٌّ

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه