گنجور

 
ابن یمین

گروهی جوانان نوخاسته

در کینه کهنه‌ای می‌زنند

چو یأجوج در سد اسکندری

به دستان بسد رخنه‌ای می‌زنند

بر انشا چون من مسیحا دمی

ز کون خری طعنه‌ای می‌زنند

همانه نیند آگه از بس غرور

که پا بر سر دشنه‌ای می‌زنند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode