گنجور

 
ابن یمین

گر ز من اقران بثروت فایق اند

گو همی باشید و بادا بر زیاد

من هنر میجستم ایشان سیم و زر

شکر ایزد داد هر یک را مراد

من گرفتم سر بسر کان زراند

پیش من هستند همچون کان جماد

نیست با ایشان عنادی در دلم

خود مسیحا کی کند با خر عناد

قافیه هر چند خواهد گشت ذال

سهل باشد تیزشان بر ریش باد