گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
ابن یمین

عقل گویدم از عالم وحدت مگذر

که بسی دوست نما دشمن بد خواه بود

گوشه ئی گیر و کناری ز همه خلق جهان

تا میان تو و غیری نبود داد و ستد

زانکه با هر که ترا داد و ستد پیدا شد

گفته آید همه نوعی سخن از نیک و ز بد

یکتن از انجمن ار نیک ز بد بشناسد

باشد آنکس که ممیز نبود بیش از صد

شخص بیهوده درا گوهر مغناطیس است

که کشد تیغ بلا را بطبیعت سوی خود

تن زن ای ابن یمین زین پس و تنها میباش

گر چه تنها نبود هر که بود ز اهل خرد

بگذر از صحبت همدم که ترا هست دلی

همچو آئینه و آئینه ز دم تیره شود

 
 
 
فرخی سیستانی

بامدادان پگاه آمد بر بسته کمر

غالیه بر سر و رو  کرد  و برون رفت بدر

سنایی

خواجه در غم من ار گفت که چون بی‌خردان

دین به دل کرده‌ای اندر ره دنیا لابد

دیو در گوش هوا و هوسش می‌گوید

از پی کبر و کنی چون متنبی سد جد

من چه دانستم کز تربیت روح‌القدس

[...]

وطواط

هر که او بندهٔ این حضرت والا بود

همچو من صاب صد نعمت و آلا گردد

سوزنی سمرقندی

آن کل شوم نیک تیر دل از من بربود

عشق بر عشق چو آروغ برافروز فروز

یاسمن‌گون رخ . . . ون را به زِهارم بنمود

شب ز سودای ویم دیده حمدان نغنود

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه