گنجور

 
ابن یمین

سالها خاطر مرا ز نشاط

هیچ پروای قیل و قال نبود

ماه طبعم همیشه خرم بود

مهر جان را سر زوال نبود

چرخ میخواست تا کند خطری

لیکنش قدرت و مجال نبود

آخر الامر آنچه خواست بکرد

بطریقی که در خیال نبود