هوش مصنوعی: این شعر درباره عزت و آزادی انسانها صحبت میکند و به این نکته اشاره دارد که برای دستیابی به این عزت، باید از مادیات فاصله گرفت. شاعر میگوید که اگر کسی در این دنیای فانی خود را به زنجیر دنیا ببندد، هرچند ممکن است ظاهراً مرد باشد، اما در واقع از نظر روحی ضعیف و بیاراده است. همچنین بیان میشود که باید به قناعت و کمخواهی رو آورد تا بتوان به آرامش و سلامتی دست یافت. در نهایت، شاعر تأکید میکند که با کمی قناعت میتوان جان را حفظ کرد.
هوش مصنوعی: هر انسانی که دنیا به او نیازمند شده و او را به خود مشغول کرده است، هرچند که ظاهراً مرد باشد، اما در حقیقت از نظر معنوی به نوعی نرم و ضعیف است.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عزت و آزادی انسانها صحبت میکند و به این نکته اشاره دارد که برای دستیابی به این عزت، باید از مادیات فاصله گرفت. شاعر میگوید که اگر کسی در این دنیای فانی خود را به زنجیر دنیا ببندد، هرچند ممکن است ظاهراً مرد باشد، اما در واقع از نظر روحی ضعیف و بیاراده است. همچنین بیان میشود که باید به قناعت و کمخواهی رو آورد تا بتوان به آرامش و سلامتی دست یافت. در نهایت، شاعر تأکید میکند که با کمی قناعت میتوان جان را حفظ کرد.
هوش مصنوعی: آیا میدانی که عزت و بزرگواری آزادگان به خاطر این است که دستشان را از زیر سفرهی پستها کوتاه میکنند و به آنها وابسته نمیشوند؟
هوش مصنوعی: هر انسانی که دنیا به او نیازمند شده و او را به خود مشغول کرده است، هرچند که ظاهراً مرد باشد، اما در حقیقت از نظر معنوی به نوعی نرم و ضعیف است.
هوش مصنوعی: در کنار خیابان قناعت باید جایی را انتخاب کرد، چون با فراهم کردن کمی نان، میتوان به زندگی ادامه داد و به روح و جسم قوت بخشید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خشم تو آبست، اگر در آب موج آتشست
حلم تو خاکست، اگر در خاک کوه آهنست
چنگ عزرائیل را ماند سر شمشیر تو
زانکه عزرائیل را دایم عقیقین دامنست
رزمگاه تو بمحشر گاه ماند کندرو
[...]
بی مه روی تو چشمم همچو ابربهمنست
بی شب زلف تو رازم همچو روز روشنست
نرگست از غالیه صدتیر دارد در کمان
لاجرم گلبرگ تو در زیر مشکین جوشنست
زلف را گو پای بازی بر گل و سوسن مکن
[...]
خاک آن کس شو که آب زندگانش روشنست
نیم نانی دررسد تا نیم جانی در تنست
گفتمش آخر پی یک وصل چندین هجر چیست
گفت آری من قصابم گردران با گردنست
دی تماشا رفته بودم جانب صحرای دل
[...]
میدهم جانی به عشقش تا مرا جان در تنست
دیدهٔ جانم خیال روی او را مسکنست
دیده روشن شد مرا تا نکهت زلفت شنید
ای عزیز من مگر بویی از آن پیراهنست
عالمی شادند بر وصل دلارایش ولی
[...]
بهر ضبط گوهر شبنم که زیب گلشن است
غنچه سرتاپا گریبان گل سراپا دامنست
یوسف گل در میان عصمت و تر دامنیست
کز پس و پیشست هر چاکی که در پیراهنست
چون نسوزد آتش غیرت سراپا شمع را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.