گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
ابن یمین

ز آنها که خبث باطن ایشانت ظاهرست

ابن یمین مرنج که بدشان سرشت و خوست

گر طعنه ئی زنند بر اشعار عذب تو

اینفرقه عوام که بعضی نه خاص اوست

درهم مشو که بیهنر از غایت حسد

بر اهل فضل در همه ابواب عیبجوست

خواهند تا چو طوطی طبعت شکر فشان

گردند لیک مغز شناسد خرد ز پوست

هر چند هست تازه و تر سبزه دمن

هرگز کجا چو سرو سهی بر کنار جوست

گو یکتن از تمامت حساد بد گهر

کاو راز صد سخن که بگوید یکی نکوست

خاقانی فصیح درین یکدو بیت نغز

گفتست بشنوید که او بس لطیف گوست

خاقانی آنکسان که طریق تو میروند

زاغند و زاغ را روش کبک آرزوست

گیرم که مار چوبه کند تن بشکل مار

کو زهر بهر دشمن و کو مهره بهر دوست

 
 
 
عمعق بخاری

گر نیستی درون دلم آتش فراق

کم هر زمان بسوزد از و استخوان و پوست

چندان بگریمی، که مرا آب چشم من

برداردی روان و ببردی به کوی دوست

قوامی رازی

ای تو کیای ما و جهانی تو را رهی

خار دو چشم دشمنی و ورد دست دوست

شد سهل و حق خدمت من سهل برگرفت

در خون سرشته به که چنانش سرشت و خوست

سختی مکن تو نیز چنان سست رای از آنک

[...]

انوری

مقلوب لفظ پارس به تصحیف از کفت

دارم طمع که علت با من ز دست کوست

تصحیف قافیه که به مصراع آخرست

گر ضم کنی بر آنچه مسماست هم‌نکوست

آن دو لطیف را سیمی هست هم لطیف

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
خاقانی

خاقانی آن کسان که طریق تو می‌روند

زاغند و زاغ را روش کبک آرزوست

بس طفل کارزوی ترازوی زر کند

نارنج از آن خورَد که ترازو کند زِ پوست

گیرم که مارچوبه کند تن به شکل مار

[...]

ابن یمین

فرزند خواجه در هنر از خواجه کمترست

گر چه بشکل و صورت و هیئت بسان اوست

منگر بدانکه این پدرست آن پسر و لیک

بس مغز کز بدی نرسد در بهای پوست

خاقانی بلند سخن خود مثال این

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از ابن یمین
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه