گنجور

 
ابن یمین

ای لعل درفشان تو کرده بیان روح

نام تو داده خلق جهانرا نشان روح

از بسکه روحم از شکرت یافت تربیت

جز شکر شکرت نسراید زبان روح

جسم ترا بعالم خاکی چه نسبت است

روحست جان عالم و جسم تو جان روح

از من مکن کناره که عمریست تا بمهر

میپرورم وفای تو را در میان روح

روح مجسم است وجود تو ز آنسبب

باشد نهان ز دیده خلقان بسان روح

گویند روح را نبود در جهان مکان

یاقوت آبدار تو اینک مکان روح

گشتی ز جور عشق تو ابن یمین هلاک

میگون لب تو گر نشدی در ضمان روح