گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
ابن یمین

روی شهر آرای یارم آفتابی دیگرست

هر زمانی زلف او در پیچ و تابی دگرست

بر رخ او قطره های خوی چو شبنم بر گلست

هر زمانی چون گلی و چون گلابی دیگرست

گفتم از روی خودم روشن نشانی باز ده

گفت آخر روشنست این آفتابی دیگرست

ز آتش سودای عشقش در جهان هر جا دلیست

بر سر خوان هوس هر دم کبابی دیگرست

تا بهار حسن رویش تازه ماند هر زمان

ز ابر چشم اشکبارم فتح با بی دیگرست

بر روانم درد عشق و بر دلم بار فراق

هر یکی ز اینها خرابی بر خرابی دیگرست

وعده وصلش اگر چه دلفریب آمد ولیک

دل بر آن نتوان نهادن کان سرابی دیگرست

جز رضای او نجوید در جهان ابن یمین

و آن صنم را هر زمان با او عتابی دیگرست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode