جانا دلم آمد بهوای سر زلفت
در پای تو افتاد بجای سر زلفت
جان تازه کند چون دم عیسی به نسیمی
بادیکه بود غالیه سای سر زلفت
یکموی سر زلف تو خوشتر ز جهانی
ای هر دو جهان نیم بهای سر زلفت
آشفته و سودا زده شد زلف تو زین پس
بند است و دگر هیچ دوای سر زلفت
اندر جگر آتش فکند آهوی چین را
بادی که بود نافه گشای سر زلفت
گر زلف تو خون دل من ریخته خواهد
چشمم کند اینکار برای سر زلفت
هر عهد که با زلف سیهکار تو بستم
بشکست زهی عهد و وفای سر زلفت
جز لطف لب روح فزایت نرهاند
کس ابن یمین را ز بلای سر زلفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.