لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
ابن یمین

ساقی قدح می که درو هست صفائی

به ز آن مطلب نزد خرد راهنمائی

می در همه وقتی خوش و خوشتر بزمانی

کز بلبل و گل یافت چمن برگ و نوائی

رخساره بسرخی کند الحق چو عقیقی

در باده لعل ار فکنی کاهربائی

می چیست لطیفی بصفا راحت روحی

در مملکت عقل شهی کامروائی

در دور فلک بر صفت دختر رز نیست

از کار دل غمزدگان بند گشائی

با دختر رز تازه کنم عهد مودت

کز مادر ایام ندیدیم وفائی

گر تیره شد از زنگ غمت آینه دل

چون باده روشن نبود زنگ زدائی

از محنت ایام دل ابن یمین را

دردیست که از باده بهش نیست دوائی

 
 
 
رودکی

دل تنگ مدار ای ملک از کار خدایی

آرام و طرب را مده از طبع جدایی

صد بار فتادست چنین هر ملکی را

آخر برسیدند به هر کام روایی

آن کس که ترا دید و ترا بیند در جنگ

[...]

ناصرخسرو

ای خواجه، تو را در دل اگر هست صفائی

بر هستی آن چونکه تو را نیست ضیائی؟

ور باطنت از نور یقین هست منور

بر ظاهر آن چونکه تو را نیست گوائی؟

آری چو بود ظاهر تحقیق، ز تلبیس

[...]

منوچهری

ای ترک من امروز نگویی به کجایی

تا کس نفرستیم و نخوانیم نیایی

آنکس که نباید بر ما زودتر آید

تو دیرتر آیی به بر ما که ببایی

آن روز که من شیفته‌تر باشم برتو

[...]

مسعود سعد سلمان

تا تو ز من ای لعبت فرخار جدایی

رفت از دل من خسته همه کام روایی

هر روز مرا انده هجران چه نمایی

هر روز به من برغم عشقت چه فزایی

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سنایی

ای بنده به درگاه من آنگاه بر آیی

کز جان قدمی سازی و در راه درآیی

ای خواست جدا گردی چونان که درین ره

هم خواست نداند که تو خواهندهٔ مایی

ای سینه قدم ساخته جان نیز برافشان

[...]

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه