گنجور

 
ابن یمین

در باغ حسن سرو روانی براستی

دور از تو چشم بد همه جانی براستی

وقت صبوح با لب خندان بسان صبح

بنمای رخ که سرو روانی براستی

بگشای لب که وقت سخن در شاهوار

از لعل آبدار نشانی براستی

آزاد سرو را نرسد با قدت عناد

گر خط بندگیش ستانی براستی

با شاخ سدره دعوی بالا اگر کنی

حالی بمنتهاش رسانی براستی

دارم گمان کز آن منی سرکشی مکن

باشد که گردد از تو گمانی براستی

بر چشم جویبار من ایسرو خوش خرام

بنشین بناز کز در آنی براستی

کرد آب چشم ابن یمین آشکار کو

دارد نظر بدوست نهانی براستی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode