چو رخسار سمن سیما بشوئی
نشان هستی از دلها بشوئی
فروزان گردد آتش اندر آبی
گر آن روی جهان ارا بشوئی
مشام جان معطر گردد از وی
بمی چون لؤلؤ لالا بشوئی
شراری کم نبینم ز آتش دل
گر این آتش بصد دریا بشوئی
بآب مغفرت جرمی که ما راست
گرت باشد بما پروا بشوئی
چو ما را بیسر و سامان تو کردی
روا داری که دست از ما بشوئی
بران ابن یمین از دیده سیلی
بود کین نامه سودا بشوئی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.