چوگان ز مشک بر مه تابان کشیدهای
مه را چو کوی در خم چوگان کشیدهای
آوردهای ز شعر سیه سایبان حسن
بر فرق آفتاب در فشان کشیدهای
آن خط سبز فام که خضر است نام او
خوش بر کنار چشمه حیوان کشیدهای
هر جان و دل که یافتهای در کمند عشق
مجموع را به زلف پریشان کشیدهای
دارد هوای دانه خال تو مرغ روح
با آنک دام بر زبر آن کشیدهای
اندر میان جان چو الف جایگیر شد
قدت که راست چون الف جان کشیدهای
چون اشک عاشقانت لطیفست و آبدار
گوهر که زیر لعل بدخشان کشیدهای
چشم بد از تو دور که در مصر دلبری
خط در جمال یوسف کنعان کشیدهای
گفتم بر آستان تو جان کردهام نثار
گفتی که باز زیره به کرمان کشیدهای
بییاد تو نمیزند ابنیمین دمی
در نام او چرا خط نسیان کشیدهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.