گنجور

 
ابن یمین

کج نظر باشم اگر با تو بدل راست نیم

یا بجان در پی کاری که دلت خواست نیم

آنکه بر آتش سودای تو بنشست منم

آنکه از خاک ره عشق تو برخاست نیم

خار خار گل سیراب تو گر نیست مرا

بنده آنکه سهی سرو تو پیراست نیم

نیست صاحبنظر آن کز تو شکیبش باشد

شکر ایزد که من آن کز تو شکیباست نیم

من و تو هر دو چو ماهیم و عجب نیست مرا

تو در افزونی و من بی کم و بی کاست نیم

طاق ابروی تو محراب کنم گر چه کج است

تا نگویند مگر با تو بدل راست نیم

گفته ئی ابن یمین نیست بدل عاشق من

گر نیم بنده آنکو رخت آراست نیم

 
 
 
سوزنی سمرقندی

راست اینست که جز با تو بدل راست نیم

جز بر آنراه که رای دل تو خواست نیم

گر کجم با تو بتا یک نفس اندر همه عمر

با خداوند جهان هم نفسی راست نیم

زانکه بر حسن بر افزونی و برکاست نئی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه