گنجور

 
ابن یمین

یک قدح می دوبدره زر ارزد

بزر مغربی خور ارزد

رنگ صباغ اگر بسیم خرند

صبغه الله نیز زر ارزد

طایر روح را بساز از راح

پر و بالی که بال و پر ارزد

باده نوش از کف پریروئی

که بصد جانش یکنظر ارزد

آنکه بوسی ز پسته تنگش

به ز خروارها شکر ارزد

و آنکه آبحیات با لب او

کمتر از خاک رهگذر ارزد

بذله گوئی که گفتمش بوسی

از عقیقت بصد گهر ارزد

گفت بوسی و جان ابن یمین

گفتم ایا بدینقدر ارزد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode