نرگس مست تو این فتنه که بنیاد نهاد
دل و دین را همه بر آتش و بر باد نهاد
حبذا باد بهاری که ز روی و مویت
بر گل تازه و تر طره شمشاد نهاد
بنده قد تو شد سرو سهی از دل پاک
گر چه ز آغاز جهان نام خود آزاد نهاد
عاشقم کردی و گفتی که نکردم هیهات
شور شیرین که چنین در دل فرهاد نهاد
من بخود سوخته او نشدم سوخت مرا
آنکه در سینه سیمین دل فولاد نهاد
خوردن خون جگر سوختگان فرض شناخت
آنکه چشم سیهش سنت بیداد نهاد
گفت هست ابن یمین در طلبم بی غم عشق
تهمتی بر من ازینسان ز دل شاد نهاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.