گنجور

 
ابن یمین

اگر بیابم از آن ترک دلستان بوسه

ز حور یافته باشم درینجهان بوسه

بر آسمان لطافت مهی است عارض او

خوشا اگر دهد آن ماه آسمان بوسه

گر آشکار نکردی ز ناز کی رخ او

نشان بوسه برو داد می نهان بوسه

بخواب لعل لبش را نهان ببوسیدم

هنوز در سخنم هست ذوق آن بوسه

سئوال کردم ازو بوسه ئی جوابم داد

که کس نخواست ز خوبان برایگان بوسه

بجان ازو بخرم بوسه لیک میگوید

بدین بها نفروشم من ایفلان بوسه

جمال دوست چو شمع است و من چو پروانه

شگفت نیست کزو میخرم بجان بوسه

بپایبوس شدم زو چو زلف او قانع

چو بخت آن نه که یابم از آن دهان بوسه

چو چشم من دهنم گشت پر گهر ز آندم

که داد برکف دستور کامران بوسه

وزیر شاهنشان آصف سلیمان فر

که خاک در گه او داد انس و جان بوسه

علاء دولت و ملت که پیش دست و دلش

همی دهند بتعظیم بحر و کان بوسه

بسان بحر توانگر شود به در سائل

گرش بخواب دهد دست درفشان بوسه

دهد ز معدلتش شیر چشم آهو را

چو عاشقی لب معشوق مهربان بوسه

عروس مملکتش در حباله ز آن آمد

که داد بر لب تیغ و سر سنان بوسه

بدیده باز نهد خصم نوک پیکانی

که یافت در کفش از قبضه کمان بوسه

بدان امید مه نو شود رکاب آسا

که تا دهد بهوس پاش ناگهان بوسه

شدست دری اکلیل آسمان میخی

که داد بر سم اسب خدایگان بوسه

زهی جناب تو در رفعت آنچنانک فلک

ز آستانش نیابد بصد قران بوسه

ز کاینات اگر بگذرند وهم و خیال

گمان مبر که دهندت بر آستان بوسه

سپهر پیر از آن سر نهد ترا بر پای

که داد دست ترا بخت نوجوان بوسه

زبان خامه سخن گوید ار سرش ببری

بدانسبب که ترا داد بر بنان بوسه

سزد که خرده نگیری شها بر ابن یمین

که در جناب تو آورد بر زبان بوسه

دلم ببوسه خوبان نه مایلست ولیک

ردیف مدح تو کردم بامتحان بوسه

همیشه تا ندهد آهن لکام هوان

بزیر زین کسی اشهب زمان بوسه

بزیر زین تو باد ابلق سپهر چنانک

گهت رکاب دهد مهرو گه عنان بوسه

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode