گنجور

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
اوحدالدین کرمانی

گر یک نفس از نیستی آگاه شوی

بر هستی خود [به] نیستی شاه شوی

تو حاضر غایبی از آن بی خبری

گر غایب حاضر شوی آگاه شوی

عراقی

تو واقف اسرار من آنگاه شوی

کز دیده و دل بندهٔ آن ماه شوی

روزیت اگر به روز من بنشاند

از حالت شب‌های من آگاه شوی

قدسی مشهدی

گیرم ز مقربان درگاه شوی

وز معتکفان درگه شاه شوی

تا پرده هستی ندری، ممکن نیست

کز راز درون پرده آگاه شوی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه