گنجور

 
 
 
عنصری

بت گونه از آن بت حصاری گیرد

شب گونه از آن زلف بخاری گیرد

آن دل که بسش عزیز میداشتمی

کی دانستم ز من بخواری گیرد

ابوسعید ابوالخیر

عارف بچنین روز کناری گیرد

یا دامن کوه و لاله‌زاری گیرد

از گوشهٔ میخانه پناهی طلبد

تا عالم شوریده قراری گیرد

کمال‌الدین اسماعیل

نه عقل ز کار من شماری گیرد

نه در دل من صبر قراری گیرد

اشکی که بخون جگرش پروردم

هر لحظه ز چشم من کناری گیرد

مجد همگر

مگذار که کار دل قراری گیرد

یا همنفسی و غمگساری گیرد

بی یار چنین فتاده بگذار او را

تا بو که بود چون تو یاری گیرد

جهان ملک خاتون

گفتم که دلم همچو تو یاری گیرد

یا دست من خسته نگاری گیرد

بگشای دو زلف بی قرارت صنما

تا این دل شوریده قراری گیرد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه