گنجور

 
ابن حسام خوسفی

ای کرده همچو نرگس خوشخواب خواب خوش

بر گل کشیده از خط مشکین نقاب خوش

کتّابیان دور قمر خوش نبشته اند

بر گرد عارض تو ز عنبر کتاب خوش

در چشمه ی عُذوبه ی لعلت نهفته اند

اندر سواد ظلمت زلف تو آب خوش

دوش از عتاب چشم تو کردم شکایتی

چشمت به غمزه گفت مرنج از عتاب خوش

چشم خراب کار تو کارم خراب کرد

خوش وقت آن خراب که باشد خراب خوش

ابن حسام ساقی دور الست ریخت

اندر مذاق جان تو جام شراب خوش

طبعم در این مقاله شکر ریخت تا مگر

طوطی مقالتی بنویسد جواب خوش

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode