یارب چه دمیست روحپرور
آن دم که رسد وصال دلبر
ای ماه فلک بسان غلامت
آسوده روانم از پیامت
المنتللّٰه ای دلافروز
کامد به سر این غم جگرسوز
چون نامه وصلت ای پریرخ
آورد صبا به فال فرخ
تعویذ دل فکار کردم
سرمایۀ افتخار کردم
از مژدۀ وصل تو شدم شاد
گشتم ز کمین محنت آزاد
شد آتش فرقت تو ساکن
زین مژدۀ روحبخش لیکن
فرمان صبوریام چو دادی
صد نعل در آتشم نهادی
بگشای نقاب و روی بنمای
زین بیش صبوریام مفرمای
صبر از دل عاشق است نایاب
کی تشنه کند صبوری از آب
دردی که مرا بود ترا نیست
صبری که تو را بود مرا نیست
زنهار مجوی دوری از من
دیگر مطلب صبوری از من
جانم به لب آمد از صبوری
کافر نکشاد درد دوری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.