با پیک صبا چو این حکایت
گفت آن صنم از سر عنایت
دل شاد شد و ز جای برجست
نگرفت دمی قرار و ننشست
آورد به سوی آن بَلاکش
پیغام وصال آن پریوش
گفت ای به کمند غم گرفتار
بخت تو ز خواب گشت بیدار
آه سحر تو کارگر شد
شاخ طرب تو بارور شد
دلدار به حال تو نظر کرد
سوز دل تو در او اثر کرد
لیکن اگرت وصال باید
کار تو ز صبر میگشاید
باید که ز صبر برنتابی
کز صبر مراد دل بیابی
عاشق چو نوید وصل بشنید
از باد صبا چو گل بخندید
شادیش فزود و غصه کم شد
خاک ره باد صبحدم شد
لیکن چو سخن به صبر پیوست
بر خود در احتمال دربست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.