چون باد صبا از آن غماندوز
این قصه شنید از سر سوز
برخاست ز راه دلنوازی
دربست میان به چارهسازی
نگرفت دمی قرار و آرام
شد سوی دیار آن دلارام
عزم سر کوی آن صنم کرد
آهنگ حریم آن حرم کرد
چون بود ز محرمان آن ماه
دادند درون پردهاش راه
چون شد بر آن نگار مهوش
بگذارد پیام آن بلاکش
در حال که آن بت پریرخ
زان پیک خجستهفال فرخ
بشنید پیام و نامهاش دید
چون نامه سر از وفا بپیچید
چون طرۀ خود به هم برآمد
شد تند و به سرکشی درآمد
صد گونه خطاب کرد بنیاد
وز روی عتاب گفت با باد
کای گمره هرزهگرد زنهار
دم درکش و این حدیث بگزار
گر بیخردی حکایتی گفت
آن را نتوان روی پذیرفت
آن بیهدهگوی را مبر نام
وز ماش نه نامه بر نه پیغام
بنشین و مگو دگر ز هر در
زین گونه پیامها میاور
ور زانک گذر فتد به سویش
گر زنده بود ز من بگویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.