گنجور

 
بلند اقبال

بتر ازطمع نیست در روزگار

طمع مردرا میکند خوا روزار

کسی را که نبود طمع در جهان

بگو رخش عزت به گردون جهان

مکن پیش کس دست حاجت دراز

ز مردم بکن خویش را بی نیاز

کسی را که نبود طمع در مزاج

یکی پادشاه است بی تخت وتاج

طمع سازدت خوا رو زار و ذلیل

شود از طمع کمتر از پشه پیل

بهشت ار طمع میکنی ای عزیز

مخواه از کسی درجهان هیچ چیز

عطا گر به کس کرده چیزی خدا

تواند تو را هم نماید عطا

دهد چیزی ار بنده منت نهد

نهد کی کجا منت ار حق دهد

نه منت کش از کس نه چیزی بخواه

بروهر چه خواهی بخواه از اله

طمع را ببر سر به حق رونما

تمنای هر چیز از اونما