دیده در آینه گویا خط وخال خود را
که نداند چومن دلشده حال خود را
زآن مرا کردچنین عاشق ورسوای جهان
خواست تا جلوه دهد حسن جمال خودرا
شمع رخسار به هر جا که فروزد مه من
دل چو پروانه بسوزد پر وبال خود را
سزد از حسن اگر دعوی یکتائیکرد
جز درآیینه ندیده است مثال خود را
نشودتا که هلال اول هر ماه پدید
به مه یک شبه بنمای هلال خود را
عمر بگذشت وبه دل ماند تمنای وصال
صرف کردیم به هجران مه وسال خود را
بی قراری چو بلنداقبال امشب ای دل
بازگو با من آشفته خیال خود را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.