گنجور

 
بلند اقبال

بوسه دل از لعل جان بخشت هوس داردهمی

فرصت ار یابد ببوسد تا نفس دارد همی

گرچه مستان از عسس دارند بیم جان ولی

بیم جان ازچشم مست تو عسس دارد همی

از قفس باشند مرغان درگریز اما مرا

مرغ دل در کوی تومیل قفس دارد همی

بی سبب نی خالهای دلفریبت کنج لب

هر کجا حلوا بود آنجا مگس دارد همی

از غم عشقت بلنداقبال اندر روز و شب

ناله های زار مانندجرس داردهمی