گنجور

 
بلند اقبال

تو راکه گفته ندانم که این چنین باشی

به خصم دوست وبا دوستان به کین باشی

تورا چه غم اگرم کشته بینی اما من

بمیرم از غمت ار بینمت غمین باشی

به حورعین وبه جنت چه حاجت است مرا

که کوی توست بهشت وتوحور عین باشی

بود به ماه دوهفته تو را چه فرق جز اینک

در آسمان بود آن وتو در زمین باشی

من آن زمان که بدیدم رخ تو را گفتم

که آفت دل وجان خصم عقل ودین باشی

به سیر باغ چه حاجت بود تورا که توخود

گل وبنفشه وشمشاد ویاسمین باشی

به قصد صید دل خسته بلنداقبال

کمان کشیده ز ابروی و در کمین باشی

 
sunny dark_mode