اگر آن مهربان یارم شود مهمان شب و روزی
نیارد خوشتر از آن روز وشب دوران شب وروزی
به فیروزی شبم چون روز وروزم عید نوروز است
اگر چون جان کندجا در برم جانان شب وروزی
ز بیخوابی وبی تابی کس از شب روز نشناسد
ز عشقت پیش خلقی گرکشم افغان شب وروزی
قیامت را ودوزخ را کسی انکار اگر دارد
گرفتارش کن اندر زحمت هجران شب وروزی
نبندد باغ را در باغبان دیگر به روز و شب
تفرج را کنی گر جای در بستان شب وروزی
شب وروزی مه وخورشید اگر بینند رخسارت
نخواهد شد دگر خورشید ومه تابان شب وروزی
بلند اقبال را پرسیدم از زلف ورخ آن مه
بگفتا نیست در عالم چواین وآن شب وروزی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و زیباییهای آن میپردازد و بیان میکند که اگر محبوبش در کنار او باشد، هیچ چیزی خوشتر از آن روزها و شبها نخواهد بود. او میگوید که اگر محبوبش مانند جانش در آغوشش باشد، شب و روزش جشن نوروز است. شاعر همچنین میگوید که از بیخوابی و دلتنگی کسی نمیتواند تفاوتی بین شب و روز بگذارد و عشق او میتواند باعث رنج هجران شود. همچنین اشاره میکند که زیبایی محبوبش مانند خورشید و ماه درخشان است و هیچ کس نمیتواند مانند او وجود داشته باشد. در نهایت، شاعر از اقبال خویش و زیبایی محبوبش سخن میگوید و به یکتایی او اشاره میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.